بنام الله/// خوب تعامل نسبی بین ایران و دشمنان کافرش برقرار شد که علل ان بدین ترتیب است1امریکابخوبی متوجه شده که توان درگیری نظامی با ایران را ندارد و منافع ملیش از مادی گرفته تا معنوی در حال سقوط است و بازسازی تعامل با ایران موجب بازگشت نقش جهانیش برای غرب میشود2متوجه شده که اسلام عربی بسیار برای غرب از اسلام ایرانی و شیعی خطرناکتر است هرچند منابع نفتی اعراب را باید نگه دارد و با استفاده از نفوذ در اعراب ایران را نیز کنترل کند3حکام عرب منطقه حکومتهای سست و غیر مردمی دارند که هر ان امکان فروپاشیشان میرود پس نمیتوان ریکس کرد زیرا در صورتی که اعراب حاکمان خود را فرکشانند و حاکمان مردمی بر اعراب مسلط شوند قطعا ایران دوست حاکمان انان است و نفوز ایران الگوی ایرانی اسلامی فراگیر شده و امریکا اتوماتیک از منطقه حذف میشود پس تعامل با ایران میتواند موجب نگه داشتن نفوذ امریکا در منطقه شود زیرا اگر اعراب را از دست دهد دوستی با ایران راه نجات غرب است4اسرائیل حاکمان امریکا را خسته کرده و مهمان ناخوانده حاکمیت امریکا شده امریکا حفظ بقایش پس از نابودی اسرائیل را به نابود شدن با اسرائیل ترجیح داده5انان متوجه شدن که ایران توان نابود کردن اسرائیل را در اختیار دارد در حالی که نابود کردن یران حتی با دها بمب اتم نیز میسر نیست پس دوستی با دشمنی به نام ایران بهتر از فناشدن است6امریکا خطر مدیریت نوین جهانی به رهبری ایران را از اکنون متوجه شده پس ایران ابر قدرت زیرنظر مدیریت امریکا بهتر از ایرانی است که جهان زیر نظر او باشد
چه خوش است که یار مهدی باشم///هرلحظه سرقرارمهدی باشم///فرقی نکند برای من فرمانده///یارفتگرسپاه مهدی باشم/// |
حجت خدا در بین مردم زنده است؛ موجود است؛ با مردم زندگى میکند؛ مردم را مىبیند؛ با آنهاست؛ دردهاى آنها، آلام آنها را حس میکند. انسانها هم، آنهائى که سعادتمند باشند، ظرفیت داشته باشند، در مواقعى به طور ناشناس او را زیارت میکنند. او وجود دارد؛ یک انسان واقعى، مشخص، با نام معین، با پدر و مادر مشخص و در میان مردم است و با آنها زندگى میکند. این، خصوصیت عقیدهى ما شیعیان است. (سخنرانى در سالروز میلاد امام عصر(عج)1369/12/11) *دنیای دوران امام زمان سرشار از راستی و معرفت دنیاى سرشار از عدالت و پاکى و راستى و معرفت و محبت، دنیاى دوران امام زمان است که زندگى بشر هم از آنجا به بعد است. زندگى حقیقى انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است که خدا مىداند بشر در آنجا به چه عظمتهایى نایل خواهد شد. ( خطبههاى نماز جمعهى تهران 1379/1/26)
فرضیه اول: کسی که سؤال میکند که: چرا خداوند سلسلة امامت را در امام مهدی علیه السلام ختم کرد؟ چرا امام سیزدهمی و ... خلق نکرد؟ تصور و خیال میکند رسیدن به مقام امامت به اجبار است و خود امام در رسیدن به این منصب نقشی ندارد. او چنین تصوری داشته است که میگوید، خداوند، امام خلق میکند و خزانة الهی که کم ندارد که یک امام سیزدهمی و یک امام چهاردهمی خلق بکند که این تصور، تصور غلطی است، اینکه ما خیال کنیم خدا، امام را خلق میکند و خود امام در رسیدن به این مقام نقشی ندارد، تصور اشتباهی است. ما معتقدیم امامت منصب الاهی است. بدون تردید حتماً این فیض از ناحیة خداوند به امام داده میشود. امّا این فیض را خداوند بی دلیل و بی حکمت به کسی نمیدهد. خداوند کسی را برای مقام امامت نصب میکند که استعداد و لیاقت و شایستگی رسیدن به این مقام را در خودش ایجاد کرده باشد. اگر کسی از تواناییهای خودش استفاده کرد و خودش را بالا کشید و به حدی رساند که توانایی و قابلیت درک فیض امامت را داشته باشد، آن وقت خداوند هم افاضه میکند و او را امام قرار میدهد. بنابراین، در عین حال که امامت مقام الاهی است، امّا اراده و عمل و اختیار و تلاش امام هم برای رسیدن به این مقام نقش دارد. چرا؟ زیرا اگر بگوییم امامت مقامی است که خداوند به اجبار به کسی میدهد و خود امام در رسیدن به این مقام نقشی ندارد و تلاشی نمیکند، امامت ارزش نیست. اگر خداوند مرا هم امام میکرد من هم امام بودم. اگر خداوند شما را امام میکرد، شما هم امام بودید. خداوند او را امام کرده باشد، این امام شدن که فضیلتی نیست. وقتی خود امام علی علیه السلام در رسیدن به امامت هیچ نقشی نداشته باشد، وقتی خود ایشان هیچ تلاشی نکرده و از استعدادهای خودش استفاده نکرده و خودش را قابل این مقام نکرده باشد، بلکه خداوند به اجبار، ارادة تکوینی کرده که امام علی علیه السلام امام باشد، این اصلاً دارای ارزش نیست؛ در صورتیکه امامت حتماً دارای ارزش است و نبوّت حتماً فضیلت است و ارزشمند. اگر امامت یک ارزش است که یقیناً هم اینگونه است، بنابراین خود امام علیه السلام هم باید در رسیدن به این مقام نقش داشته باشد. یعنی خود امام هم باید تلاش کند و از قابلیتهای خودش استفاده کند و خودش را رشد بدهد و بالا بکشد تا به اندازهای برسد که لیاقت دریافت فیض الاهی را پیدا کند. با توجه به این مقدمه بر میگردیم به پاسخ.
پرسش کنندهای که میگوید: چرا خداوند امام مهدی علیه السلام را نگذاشت آشکارا زندگی کند و شهید شود و امام سیزدهمی را خلق کند، خیال میکند که امامت اجباری است و خود امام در رسیدن به این مقام نقشی ندارد؛ در حالی که امامت اجباری نیست. اگر خداوند مقرر کرد که امام علی علیه السلام آشکارا زندگی کند و بعد شهید گردد بدین جهت بود که خداوند به علم والای خود میدانست که اگر امام علی علیه السلام شهید شود، بعد از ایشان فرزندش امام حسن علیه السلام هست که قابلیت رسیدن به مقام امامت را دارد. بنابراین، مردم بدون امام نخواهند ماند. پس به شکل طبیعی مأمور بود که آشکارا زندگی کند و وظیفه و رسالت خود را انجام دهد و شهید گردد. برای امامان تا زمان امام حسن عسکری علیه السلام همین گونه مقرر شده بود، چرا که خداوند با علم ازلی خود میدانست که بعد از شهید شدن هر امام، کسی هست که لیاقت امامت را داشته باشد، ولی در دوره حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خداوند از ازل میدانست که اگر امام مهدی علیه السلام آشکارا زندگی کند و شهید شود، بعد از ایشان دیگر کسی لیاقت رسیدن به مقام امامت را ندارد. یعنی دیگر کسی وجود ندارد که خود را بالا بکشد و خود را رشد دهد و از تواناییهای خودش استفاده کند و قابلیت مقام امامت را پیدا کند. چون خداوند از ازل چنین چیزی را میدانست، آخرین امام خود را نگه داشت و برایش مقرر کرد که در پس پردة غیبت بماند تا بشر از نعمت امام علیه السلام محروم نماند.
پس اشکال در برداشت پرسش کننده از امامت است که آن را اجباری میپندارد و برای امام در رسیدن به امامت، نقشی نمی بیند. از این رو میگوید، با شهید شدن حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خداوند، امام سیزدهمی را خلق میکرد و نظام امامت همین گونه استمرار پیدا میکرد.
این، آیندهى قطعى شماست
ملت ایران به فضل پروردگار، با هدایت الهى، با کمکهاى معنوى غیبى و با ادعیهى زاکیه و هدایتهاى معنوى ولىاللهالاعظم ارواحنافداه خواهد توانست تمدن اسلامى را بار دیگر در عالم سربلند کند و کاخ با عظمت تمدن اسلامى را برافراشته نماید. این، آیندهى قطعى شماست. جوانان، خودشان را براى این حرکت عظیم آماده کنند. نیروهاى مؤمن و مخلص، این را هدف قرار دهند.
دیدار ایثارگران 29/05/1376
قبل از فرج، آسایش و راحتطلبى و عافیت نیست!
قبل از دوران مهدى موعود، آسایش و راحتطلبى و عافیت نیست. ...قبل از ظهور مهدى موعود، در میدانهاى مجاهدت، انسانهاى پاک امتحان مىشوند؛ در کورههاى آزمایش وارد مىشوند و سربلند بیرون مىآیند و جهان به دوران آرمانى و هدفىِ مهدى موعود(ارواحنافداه) روزبهروز نزدیکتر مىشود؛ این، آن امید بزرگ است؛ لذا روز نیمهى شعبان، روز عید بزرگ است.
دیدار با مردم قم 30/11/1370
حقیقت انتظار
انتظار، یعنى دل سرشار از امید بودن نسبت به پایان راه زندگى بشر. ممکن است کسانى آن دوران را نبینند و نتوانند درک کنند - فاصله هست - اما بلاشک آن دوران وجود دارد؛ لذا تبریک این عید - که عید امید و عید انتظار فرج و گشایش است - درست نقطهى مقابل آن چیزى است که دشمن مىخواهد به وجود بیاورد.
ما آن وقتى مىتوانیم حقیقتاً منتظر به حساب بیاییم که زمینه را آماده کنیم. براى ظهور مهدى موعود(ارواحنافداه) زمینه باید آماده بشود؛ و آن عبارت از عمل کردن به احکام اسلامى و حاکمیت قرآن و اسلام است. اولین قدم براى حاکمیت اسلام و براى نزدیک شدن ملتهاى مسلمان به عهد ظهور مهدى موعود (ارواحنافداه و عجّلاللَّهفرجه)، بهوسیلهى ملت ایران برداشته شده است؛ و آن، ایجاد حاکمیت قرآن است؛
دیدار به مناسبت میلاد حضرت مهدى (عج) 25/09/1376
سلام///1علوم غریبه یا همان فراظاهری یا همان ماورا طبیعه نیاز به عصمت دارد و نمیتوان غیر معصوم را محق ای علوم دانست زیرا این علوم قدرت و توانایی های بسیار به انسان میدهد که هیچ تضمینی برای سو استفاده نکردن از ان جزعصمت وجود ندارد.اینکه میشود از ان علوم برای افشای ساحران استفاده کرد سخن درستیست اما غیر معصوم مورد اعتماد نیست و نمیشود به کس دیگری چنین امتیازی داد که بهرمند شود مثل نبوت که تنها معصوم قادر به عمل بدان است زیرا در ورته سحر جای هیچ خطایی وجود ندارد پس عصمت لازم است/2منظوراز علوم حرام همان علم سحر و جادوست و برخی علوم دیگر که به مصلحت بشر نیست مثل زنده کردن مرده پس از گذر زمان معلوم و یا جلوگیری از مرگ یا تغییر هویت و جابجایی ارواح یا همان پیوند مغز یک موجود به موجود دیگر که همان جابجایی روح را در بر دارد 3ان حدیث را نمیتوان دلیل و مجوز استفاده از سحر دانست زیرا انچه اموختنش در قران حرام است قاعدتا به انجا نمیرسد که برای استفاده درست از ان مجوز صادر کرد4سخنی که با قران مخالف است از ائمه نیست حالا هرچقدر در سند و راوی دارای تواتر و صحح باشد
چه خوش است که یار مهدی باشم///هرلحظه سرقرارمهدی باشم///فرقی نکند برای من فرمانده///یارفتگرسپاه مهدی باشم///
بنام الله/// برای یاری امام غریبم که دیگر غریب نیست نیازی به اسب نیست/ یاری امام دل می خواهد/دل دلبریدن از مال و شهرت و قدرت/ دل دل بریدن از خانواده از رفاه از خواب ارام ازتمام لذتها/برای یاری امام تنها دل بریدن از محرمات کم است باید بخشنده بود و ایثارگر باید از انچه بر تو حلال است نیز دل بکنی/باید ابرو گرو بگذاری باید چشمهایت در عین برق قدرت غرق در اندوه باشد/باید بی مزد کار کنی/ نباید چشم به مقام پس از پیروزی امام داشته باشی/باید بیایی رنج عالم کشی به وصال دلبرت برسی جان نثار کنی و بروی بروی اما نه در بهشت/ بهشت برای یاوران امام اندک جایگاهیست/ بروی وخدمت الله پیشه کنی تا هستی و هستی ما یعنی بندگی یعنی در اختیار الله بودن یعنی نگاه کردن به او ولذت بردن از نگاه او/ ما ذره ای از انچه گفتیم نیستیم الهی یاریمان کن تا باشیم
بنام الله///0 انبیا یکی پس از دیگری امدند که یک سخن را بگویند یک رسالت را عنوان کنند یک راه را روشن نمایند یک فرهنگ را تدوین کنند یک تمدن را بناسازند یک حکومت را برپا کنند و ان حکومت الله به انتخاب انسان و خواست ادمی میباشد اری الله چه ما بخواهیم چه نه حاکم مطلق است و او دوست دارد ما وقتی مختار در تصمیمیم حاکمیت اورا پذیرفته گردیم البته انسانی نیست که حاکمیت الله را رد کند اما ما ادمهای کوته بین در مقابل تسلیم به الله لجوج و خود خواهیم دین و ایمان یعنی تسلیم یعنی ما به اختیار خود انگونه رفتار کنیم که اگر الله به ما توان اختیار نمیداد انگونه رفتار میکردیم. پس اختیار امتحان الله است برای ما مخلوقین برتر/الله به ما میگوید نماز را رو به خانه ای سنگی بخوان تا به ابلیس بفهماند ماچرا از او برتریم زیرا او از یک سجده به ادم برای رضای الله تمرد کرد و ادمی برای رضایت الله هرروز به سمت خانه سنگی که برتر از او نیست سجده میکند در حالی که ما برتر ابلیس بودیم و هستیم.فرق ما در تسلیم است در قبال اراده الله.و الله در این سجدها منافع مادی و معنوی و جسمی فراوان قرار داده تا به ان راضی باشیم و مشتاق. وانبیاء تجلی این تسلیمند/// انان الگوی ما المدار تسلیم و راهنمای ما هستند.نبوت اینگونه است امده تا تکلیف بدست همه رسیده باشد و حجتی ناقص نمانده باشد/وابلیس باتمام دارایش چه ساده لوح فقیری میباشد که به توان افریدگار خودش در خلق مخلوقی از او برتر شک میکند و چنین ادعای سروری میکند. او هدفش رسیدن به روزیست تا به الله بگوید دیدی تو هم ناتوان بودی و ادم از من سرتر نبود تا گناه هم جنسانش را پاک کند و گناهان خودشان را شفاعت کند واو نه دشمن انسان بلکه با خدا هم سر جنگ دارد و انسان را موقعیتی برای شکست الله پنداشته در حالی که الله اصلا اورا دشمن خود نمیداند زیرا برای الله دشمنی وجود ندارد ودشمنی با او محال است اومادر خلقت است همه چیز از اوست و او از کسی نیست.وما نزدیکترین وجود به اوییم .و انبیا خالصترین ما هستند والله انان را برای هدایت ما معین نمود تا در حق ما کرم روا کرده باشد
پرسش های فراوانی وجود دارد که نه تنها امروز، بلکه از همان آغاز و حتی پیش از وقوع عاشورا مطرح بوده است، تا جایی که برخی، حتی از نزدیکان سیدالشهداء (علیه السلام)، امام را از گام نهادن در این مسیر پرهیز می داده اند . برخی از این پرسش ها از این قرارند:
از چه روی حرکت حسین بن علی (علیه السلام) به سوی کوفه علنی و از مسیر اصلی بود؟ در صورتی که ایشان می توانست با عده ای مخفیانه به کوفه رفته و در یک حرکت غافلگیرانه - با توجه به پیش ذهنیت موجود در کوفه و خیل بی شمار دعوتنامه ها حکومت را در دست بگیرد و کوفیان را سامان دهد تا از کوفه دفاع کنند .
دیگر آنکه واقعه عاشورا، به ویژه پس از شهادت مسلم ابن عقیل، به طور طبیعی قابل پیش بینی بود، پس چرا امام (علیه السلام) با خانواده، برادر، خواهر و فرزندان و دیگر افراد خاندان بنی هاشم پا در این راه گذاشت؟ چرا ایشان خانواده و اطرافیان خویش را نیز به همراه خود برد؟ با توجه به اینکه معمولا در چنین جنبش هایی زنان و کودکان هم بسیار آسیب پذیرند و هم حرکت کاروان را کند می کنند .
تامل در اینگونه پرسش ها ما را در دریافت عمیق تر عاشورا و نقش اجزای مقدس آن از جمله «زن عاشورا» به عنوان بخشی که اینک پس از گذشت حدود چهارده سده اهمیت وجود آن به خوبی احساس می شود، یاری می کند .
زن عاشورا الگوست; برای انسان امروز که به کشف افق های بسیار متنوعی از هزار توی هستی نایل آمده است و در عین حال در اشراف معنای زندگی و الگوهایی انسانی از جنس حقیقت درمانده است . زن عاشورا زنی از جنس حقیقت است، از جنس دانش و ارزش و از جنس معنا و تعالی روح است . زن عاشورا، برای زن امروز، سرمشقی جامع الاطراف است .
از این رو، ابا عبدالله (علیه السلام) اهل بیت خودش را نیز با خود حرکت می دهد، برای اینکه در تاریخ، رسالتی عظیم را به انجام برساند و نقش مستقیمی با قافله سالاری زینب (علیهاالسلام) در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند . (استاد شهید مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 359 . )
برجسته ترین زن عاشورا، زینب کبری (علیهاالسلام) است که در وجود او، دو ویژگی بزرگ تربیتی شکل گرفته است، یکی در وجود او به عنوان انسانی تربیت یافته، عمیق، دانشمند و دیگری به عنوان زن نمونه و سرمشق .
آنچه در تاریخ و به ویژه در واقعه عاشورا و پس از آن از ایشان می بینیم، در حقیقت، بروز و ظهور نوع زندگی ایشان از کودکی، سال های جوانی و تجربه های بی نظیر ایشان در کوره حوادث سال های پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و اله) است .
زینب (علیهاالسلام) کمی بیش از پنجاه سال زندگی کرد و عمری سرشار از بحرانی ترین فرازهای تاریخ اسلام را پشت سر گذاشت که در آن ها حضوری جدی و سربلند داشت . او در ششمین سال هجرت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به دنیا آمد . پس از تولد او، پیامبر او را بوسیدند و صورت بر صورتش نهادند و اشک از چشمان مبارکشان جاری گردید . سؤال کردند: یا رسول الله (صلی الله علیه و اله) سبب این گریه چیست؟ فرمودند: «جبرئیل به من خبر داده که این دختر شریک حسین است .» (شیخ ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، در ترجمه بانوان دانشمند شیعه، دارالکتب اسلامیه، تهران، 1368، ج 3، ص 33 )
در پنج سالگی (سال یازدهم هجری) شاهد رحلت پر غصه پیامبر است . در همان سال، مادر را نیز از دست می دهد . در سن رشد (12 یا 13 سالگی) با عبدالله ابن جعفر ابن ابیطالب ازدواج می کند . (ابن العماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، به تا)، ج 1 و 2، ص 29و30) از وی دارای چهار یا پنج فرزند می گردد . در سن سی و چهار سالگی (40 هجری) شهادت پدر را می بیند . چهل و چهار ساله است (49 هجری) که شهادت برادرش امام حسن ( علیه السلام) رخ می دهد و در پنجاه و پنج سالگی (61 هجری)، شاهد حماسه پرشکوه برادرانش، امام حسین و عباس (علیهماالسلام) و دیگر خاندانش (فرزندان، برادر زادگان، عموزادگان و . .). و دیگر یاوران برادرش می باشد .
در دوران پرتلاطم و پر تعصب و پر بدعت و سیاه، در امتداد کودتای سقیفه، با امویان و همسویان ایشان، زینب (علیهاالسلام) و دیگر زنان خاندان رسول اکرم (صلی الله علیه واله)، به عنوان زنان الگو و نمونه حاضرند و سرمشق و معیاری هستند . برای شناخت دین و آیین و سازندگی و مدیریت . زینب همگام با مادر، پدر و برادران و خواهر و فرزندان، در این میان حضوری انسان ساز و جامعه ساز دارد .
زینب (علیهاالسلام) خواهر حسین (علیه السلام) است . خواهری که در تربیت، اندیشه، احساس، سلوک، رفتار، انگیزش و مناسبات اجتماعیش هم افق با برادر گام می زند . بزرگ می شود و برای برادر، مادری می کند . زینب و حسن و حسین و عباس ( علیهم السلام)، انسان آرمانی و نمونه را نشان می دهند . در اندرون تاریخ، از رحلت رسول خدا تا فرجام عاشورا، حماسه ای عظیم با زینب و دیگر زنان نینوا، رخ می نماید . باید این را دریافت که زن در هر برهه ای از تاریخ، می تواند این گونه زندگی کند و راهبر خویش و خلق تا خدا باشد . و زینب با عاشورا، مجال حضوری جاودان در تاریخ، تا قیامت را می یابد .
جلوه های حضور ایشان به حکایت تاریخ فراوان است . به عنوان نمونه، در روز یازدهم محرم، وقتی حضرت زینب (علیهاالسلام) کنار جسد برادر آمد، توقف کرد و دست به دعا برداشت و گفت: «اللهم تقبل منا قلیل القربان » ; (مقتل مقرم، ص 307) خداوندا! این قربانی کوچک را از ما بپذیر . و آنگاه خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و حلقوم بریده برادر را بوسید و گفت: «یا اخی! لو خیرت بین الرحیل و المقام عندک لاخترت المقام عندک و لو ان السباع تاکل من لحمی » ; (معالی السبطین، ج 2، ص 55) برادرم! اگر مرا بین سکونت در کنار تو در کربلا و بین رفتن به سوی مدینه مخیر می کردند، ماندن در کنار تو را بر می گزیدم; گرچه درندگان بیابان گوشت بدنم را بخورند .
عاطفه به برادر، همراهی او و از آن فاخرتر، انتخاب و همراهی راه پرفراز و نشیب برادر که اکنون بی برادران، تنها و خسته و داغدار باید آن را با همه سنگینی و وسعتش، بردوش های مجروح و از غم برادر شکسته اش، تا نهایت ببرد، نمونه ای دیگر است .
یا در حادثه ای دیگر که عبیدالله بن زیاد برای آوردن علی بن الحسین ( علیه السلام) جایزه ای معین کرده بود، چون او را یافتند و نزد وی بردند، از او پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «علی بن الحسین » . گفت: «مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟» امام (علیه السلام) فرمود: «برادری داشتم، او راعلی می گفتند . مردم او را کشتند» . پسر زیاد گفت: «نه، خدا او را کشت » . امام سجاد (علیه السلام) پاسخ او را می دهد . پسر زیاد تحقیر می شود و فریاد می زند: «او را بکشید!» زینب خود را در میان می اندازد، برادرزاده ها را در پناه می گیرد و بر ابن زیاد بانگ برمی آورد: «آنچه از خون ما ریختی، برای تو بس است . اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم باید با او بکشی » . (انساب الاشراف، ج 3، ص 207)
با عاشورا درمی یابیم که چگونه زن الگو در پیچیده ترین صحنه ها و عرصه های معادلات و مناسبات اجتماعی می تواند حاضر باشد، حضوری انسان ساز و جامعه ساز; و نه با رویکردی انفعالی، بلکه زن عاشورا پاسدار صلابت انسانی و زنانگی خویش است و تربیت می کند و مدیریت می ورزد .
راست است که گل وجود آدمی خاک فقر است که با اشک آمیخته اند و در کوره رنج پخته اند .
منبع: بخشی از متن زن عاشورایی؛ مرکز اسلامی انگلیس
آفتاب که میتابد
پرنده که میخواند
و نسیم که می وزد
با خودم میگویم حتما حال شما خوب است که جهان این همه زیباست
استعمار، زاییده تخیل ما نیست، دورانی از تاریخ جهان است .از درون آن، دو دنیای پیشرفته و عقب مانده بیرون آمده است. دورانی که برای تأمین منافع عده ای خاص، نابودی بیش از 15 میلیون انسان در قاره آمریکا و اسارت و بردگی 18 میلیون بینوا در آفریقا را به همراه داشته است. (که البته این جزئی از آثار زیانبار این دوران است)
در این باره آرنولد توین بی (مورخ انگلیسی) می گوید: «سرزمین فقیری مثل انگلستان، بدون غارت امکان نداشت به یک امپراطوری جهانی دست یابد و پیشتاز انقلاب صنعتی شود.»
بله، کار استعمار، زراندوزی و استعمارگران زرسالاران هستند که برای قوام و هستی خود نیاز به چپاول و غارتگری دارند! و این چنین است که ساموئل هانینگتون در راهکارش برای ادامه حیات زرسالاران دنیای غرب چنین می گوید:
«غرب باید توان اقتصادی و نظامی لازم برای حفظ منافع خود در رابطه با این تمدن ها (اسلام و کنفوسیوس) داشته باشد.»(1)
از مناطق مهم برای تأمین هدف استعمارگران، منطقه خاورمیانه می باشد که به علت برخورداری از 70% نفت جهان و 40% از ذخائر گاز دنیا، به پول سازترین نقطه تبدیل گشته و چشم زراندوزان را به خود خیره کرده است . آن ها برای حفظ امپراطوری خود ، (خصوصاً در هزاره سوم که دوران بحران سوخت می باشد و به گفته هنری برانژ «مملکتی که نفت دارد امپراطوری را دارا خواهد بود» ) . باید بر این منطقه تسلط پیدا کنند. همین مطلب انگیزه تشکیل دولت اسرائیل و جعل کلمه نکبت بار صهیونیسم را با بهره گیری از منجی گرایی شتاب بخشید و این س?ال را بوجود آورد که اسرائیل در این جغرافیای سیاسی چه نقشی را می تواند ایفا کند؟
«تئودور هرتزل» از سردمداران صهیونیسم چنین جواب می دهد «هر یک از دولت هایی که از تشکیل دولت یهود حمایت کند نه تنها بر تمام رقبای خود برتری خواهند یافت، بلکه دولت یهود زمینه نفوذ آن ها را در خاورمیانه هموار خواهد کرد.»
او در کتاب خود تحت عنوان «دولت یهود» در سال 1895م چنین می نویسد: «ما در آن جا بسان سنگری برای اروپا ، در ب
این جماعت گستاخ زودتر از همه مسلمانان دریافته اند که نمی توان از انرژی نهفته و پتانسیل «منجی گرایی» غافل شد و سال هاست که درصدد بر آمده اند که آن را در خدمت اهداف خود در آورند. در این راستا طرح مباحثی مجعول چون ضرورت آمادگی برای ظهور عیسی مسیح، تخریب مسجد الاقصی، ساختن مجدد هیکل سلیمان و ایدئولوژی آرماگدون چیزی جز تسلط بر خاورمیانه و به زیر سلطه کشیدن اسلام اصیل (که در حال حاضر با دو شاخصه حسینی و مهدوی بودن خاری در چشم آنان می باشد) نیست
رابر آسیا خواهیم بود، ما پیش قراول تمدن غرب در برابر وحشیگری شرق خواهیم بود».
و این چنین، اسرائیل نقش ژاندارم حوزه های نفتی در خاورمیانه را ایفا می کند.
در این میان دولت انگلیس هم در سال 1845 توسط «ادوارد . ال. میلفورد»، از« وزارت مستعمرات انگلیس»،این پیشنهاد را مطرح می کند: «تأسیس ملت یهود در فلسطین به صورت یک دولت تحت الحمایه و زیر قیمومیت بریتانیای کبیر که این قیمومیت به محض اینکه خود یهودیان بتوانند از خودشان مواظبت کنند، پس گرفته خواهد شد، چرا که وجود یک دولت یهود در لوانت (ساحل خاوری مدیترانه) ، ما را در موقعیت مسلطی قرار خواهد داد، تا بتوانیم از آن جا هر فرآیند تجاوز، دست اندازی و تهدید دشمنانمان را زیر نظر بگیریم»(2) .
البته نباید از این نکته غفلت کرد که اگر چه «تئودور هرتزل» از طرف همگان به عنوان «پدر صهیونیسم» شناخته شده است؛ اما جنبش تشویق یهودیان برای حرکت به سوی فلسطین را نه او آغاز کرد و نه ایجاد؛ بلکه این مسیحیان پروتستان انگلیسی و پیوریتان ها بودند که سه قرن پیش از نخستین کنگره یهودیان صهیونیست چنین کاری را کردند.
در سال های میانی سده 16 م پروتستان ها شروع به نگارش رساله هایی کردند که در آن ها اعلام شده بود، همه یهودیان باید اروپا را ترک کنند و به فلسطین بروند.
پیوریتانیسم، میراث دوران الیزابت اول است. ( او دختر هنری هشتم است که از سال 1558 تا 1606 ملکه انگلیس بود) الیزابت راه پدر را در معارضه با کلیسای کاتولیک که پشتوانه ایدئولوژیک امپراطوری جهانی اسپانیا به حساب می آمد، را ادامه داد و در قالب فرقه پیوریتان، مذهب پروتستان را به ایدئولوژی توسعه طلبی استعمار انگلیس مبدل ساخت. آرمان های مسیحایی دال بر «پایان جهان» ظهور مسیح و استقرار «حکومت جهانی مسیحیت» از باورهای اصلی اندیشه پیوریتان ها بود و در این میانه «سرزمین صهیون» جایگاه محوری داشت، سرزمینی که باید به مرکز امپراطوری جهانی مسیحیت تبدیل شود؛ در نتیجه، بار دیگر، آرمان های صلیبی از درون مذهب پروتستان سر بر کشید.
از مناطق مهم برای تأمین هدف استعمارگران، منطقه خاورمیانه می باشد که به علت برخورداری از 70% نفت جهان و 40% از ذخائر گاز دنیا، به پول سازترین نقطه تبدیل گشته و چشم زراندوزان را به خود خیره کرده است . آن ها برای حفظ امپراطوری خود ، (خصوصاً در هزاره سوم که دوران بحران سوخت می باشد و به گفته هنری برانژ «مملکتی که نفت دارد امپراطوری را دارا خواهد بود» ) . باید بر این منطقه تسلط پیدا کنند
در اوایل سده هفدهم آرمان های پیوریتانی اشاعه یافت و به پرچم اخلاقی و ارزشی استعمار بریتانیا مبدل شد؛ ماجرا جویانی حریص و غارتگر، مانند پرتغالی ها و اسپانیایی های کاتولیک، جامة دینی به غارتگری خود پوشانده و آن را در راستای تحقق رسالت مسیحایی خویش جلوه می دادند.
و از این رو است که «حییم وایزمن» اولین نخست وزیر اسرائیل (1952 ـ 1874) در مورد علت حمایت بریتانیا از فرزند نامشروع خود اسرائیل چنین می گوید: «حق دارید بپرسید دلایل حمایت انگلیس از یهود و تمایل دولت آن ها جهت تحقق آرزوهای یهود در فلسطین برای چیست؟ جواب این است : انگلستان به ویژه انگلیسی های قدیم از جمله مردمانی هستند که بیشتر از هر کسی از تورات اثر پذیرفته اند و آیین حاکم بر انگلیس به ما کمک بسیاری کرد تا ر?یاها و آرزوهایمان را محقق سازیم»
این جماعت گستاخ زودتر از همه مسلمانان دریافته اند که نمی توان از انرژی نهفته و پتانسیل «منجی گرایی» غافل شد و سال هاست که درصدد بر آمده اند که آن را در خدمت اهداف خود در آورند. در این راستا طرح مباحثی مجعول چون ضرورت آمادگی برای ظهور عیسی مسیح، تخریب مسجد الاقصی، ساختن مجدد هیکل سلیمان و ایدئولوژی آرماگدون چیزی جز تسلط بر خاورمیانه و به زیر سلطه کشیدن اسلام اصیل (که در حال حاضر با دو شاخصه حسینی و مهدوی بودن خاری در چشم آنان می باشد) نیست.
پی نوشت:
1 - محاکمه صهیونیسم اسرائیل روژه گارودی، ص145، انتشارات کیهان چ 2، شهریور1380.
2- تدارک جنگ بزرگ، گریس هالسل، ص219.
منبع: مجله امان شماره 10
محمد شهبازیان/// منبع پیشین تالار گفتمان مهدویت
