پرسش های فراوانی وجود دارد که نه تنها امروز، بلکه از همان آغاز و حتی پیش از وقوع عاشورا مطرح بوده است، تا جایی که برخی، حتی از نزدیکان سیدالشهداء (علیه السلام)، امام را از گام نهادن در این مسیر پرهیز می داده اند . برخی از این پرسش ها از این قرارند:
از چه روی حرکت حسین بن علی (علیه السلام) به سوی کوفه علنی و از مسیر اصلی بود؟ در صورتی که ایشان می توانست با عده ای مخفیانه به کوفه رفته و در یک حرکت غافلگیرانه - با توجه به پیش ذهنیت موجود در کوفه و خیل بی شمار دعوتنامه ها حکومت را در دست بگیرد و کوفیان را سامان دهد تا از کوفه دفاع کنند .
دیگر آنکه واقعه عاشورا، به ویژه پس از شهادت مسلم ابن عقیل، به طور طبیعی قابل پیش بینی بود، پس چرا امام (علیه السلام) با خانواده، برادر، خواهر و فرزندان و دیگر افراد خاندان بنی هاشم پا در این راه گذاشت؟ چرا ایشان خانواده و اطرافیان خویش را نیز به همراه خود برد؟ با توجه به اینکه معمولا در چنین جنبش هایی زنان و کودکان هم بسیار آسیب پذیرند و هم حرکت کاروان را کند می کنند .
تامل در اینگونه پرسش ها ما را در دریافت عمیق تر عاشورا و نقش اجزای مقدس آن از جمله «زن عاشورا» به عنوان بخشی که اینک پس از گذشت حدود چهارده سده اهمیت وجود آن به خوبی احساس می شود، یاری می کند .
زن عاشورا الگوست; برای انسان امروز که به کشف افق های بسیار متنوعی از هزار توی هستی نایل آمده است و در عین حال در اشراف معنای زندگی و الگوهایی انسانی از جنس حقیقت درمانده است . زن عاشورا زنی از جنس حقیقت است، از جنس دانش و ارزش و از جنس معنا و تعالی روح است . زن عاشورا، برای زن امروز، سرمشقی جامع الاطراف است .
از این رو، ابا عبدالله (علیه السلام) اهل بیت خودش را نیز با خود حرکت می دهد، برای اینکه در تاریخ، رسالتی عظیم را به انجام برساند و نقش مستقیمی با قافله سالاری زینب (علیهاالسلام) در ساختن این تاریخ عظیم داشته باشند، بدون آن که از مدار خودشان خارج شوند . (استاد شهید مرتضی مطهری، حماسه حسینی، ج 1، ص 359 . )
برجسته ترین زن عاشورا، زینب کبری (علیهاالسلام) است که در وجود او، دو ویژگی بزرگ تربیتی شکل گرفته است، یکی در وجود او به عنوان انسانی تربیت یافته، عمیق، دانشمند و دیگری به عنوان زن نمونه و سرمشق .
آنچه در تاریخ و به ویژه در واقعه عاشورا و پس از آن از ایشان می بینیم، در حقیقت، بروز و ظهور نوع زندگی ایشان از کودکی، سال های جوانی و تجربه های بی نظیر ایشان در کوره حوادث سال های پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و اله) است .
زینب (علیهاالسلام) کمی بیش از پنجاه سال زندگی کرد و عمری سرشار از بحرانی ترین فرازهای تاریخ اسلام را پشت سر گذاشت که در آن ها حضوری جدی و سربلند داشت . او در ششمین سال هجرت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به دنیا آمد . پس از تولد او، پیامبر او را بوسیدند و صورت بر صورتش نهادند و اشک از چشمان مبارکشان جاری گردید . سؤال کردند: یا رسول الله (صلی الله علیه و اله) سبب این گریه چیست؟ فرمودند: «جبرئیل به من خبر داده که این دختر شریک حسین است .» (شیخ ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، در ترجمه بانوان دانشمند شیعه، دارالکتب اسلامیه، تهران، 1368، ج 3، ص 33 )
در پنج سالگی (سال یازدهم هجری) شاهد رحلت پر غصه پیامبر است . در همان سال، مادر را نیز از دست می دهد . در سن رشد (12 یا 13 سالگی) با عبدالله ابن جعفر ابن ابیطالب ازدواج می کند . (ابن العماد حنبلی، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، (بیروت، داراحیاء التراث العربی، به تا)، ج 1 و 2، ص 29و30) از وی دارای چهار یا پنج فرزند می گردد . در سن سی و چهار سالگی (40 هجری) شهادت پدر را می بیند . چهل و چهار ساله است (49 هجری) که شهادت برادرش امام حسن ( علیه السلام) رخ می دهد و در پنجاه و پنج سالگی (61 هجری)، شاهد حماسه پرشکوه برادرانش، امام حسین و عباس (علیهماالسلام) و دیگر خاندانش (فرزندان، برادر زادگان، عموزادگان و . .). و دیگر یاوران برادرش می باشد .
در دوران پرتلاطم و پر تعصب و پر بدعت و سیاه، در امتداد کودتای سقیفه، با امویان و همسویان ایشان، زینب (علیهاالسلام) و دیگر زنان خاندان رسول اکرم (صلی الله علیه واله)، به عنوان زنان الگو و نمونه حاضرند و سرمشق و معیاری هستند . برای شناخت دین و آیین و سازندگی و مدیریت . زینب همگام با مادر، پدر و برادران و خواهر و فرزندان، در این میان حضوری انسان ساز و جامعه ساز دارد .
زینب (علیهاالسلام) خواهر حسین (علیه السلام) است . خواهری که در تربیت، اندیشه، احساس، سلوک، رفتار، انگیزش و مناسبات اجتماعیش هم افق با برادر گام می زند . بزرگ می شود و برای برادر، مادری می کند . زینب و حسن و حسین و عباس ( علیهم السلام)، انسان آرمانی و نمونه را نشان می دهند . در اندرون تاریخ، از رحلت رسول خدا تا فرجام عاشورا، حماسه ای عظیم با زینب و دیگر زنان نینوا، رخ می نماید . باید این را دریافت که زن در هر برهه ای از تاریخ، می تواند این گونه زندگی کند و راهبر خویش و خلق تا خدا باشد . و زینب با عاشورا، مجال حضوری جاودان در تاریخ، تا قیامت را می یابد .
جلوه های حضور ایشان به حکایت تاریخ فراوان است . به عنوان نمونه، در روز یازدهم محرم، وقتی حضرت زینب (علیهاالسلام) کنار جسد برادر آمد، توقف کرد و دست به دعا برداشت و گفت: «اللهم تقبل منا قلیل القربان » ; (مقتل مقرم، ص 307) خداوندا! این قربانی کوچک را از ما بپذیر . و آنگاه خم شد و بدن پاره پاره برادر را در آغوش گرفت و حلقوم بریده برادر را بوسید و گفت: «یا اخی! لو خیرت بین الرحیل و المقام عندک لاخترت المقام عندک و لو ان السباع تاکل من لحمی » ; (معالی السبطین، ج 2، ص 55) برادرم! اگر مرا بین سکونت در کنار تو در کربلا و بین رفتن به سوی مدینه مخیر می کردند، ماندن در کنار تو را بر می گزیدم; گرچه درندگان بیابان گوشت بدنم را بخورند .
عاطفه به برادر، همراهی او و از آن فاخرتر، انتخاب و همراهی راه پرفراز و نشیب برادر که اکنون بی برادران، تنها و خسته و داغدار باید آن را با همه سنگینی و وسعتش، بردوش های مجروح و از غم برادر شکسته اش، تا نهایت ببرد، نمونه ای دیگر است .
یا در حادثه ای دیگر که عبیدالله بن زیاد برای آوردن علی بن الحسین ( علیه السلام) جایزه ای معین کرده بود، چون او را یافتند و نزد وی بردند، از او پرسید: «نامت چیست؟» گفت: «علی بن الحسین » . گفت: «مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟» امام (علیه السلام) فرمود: «برادری داشتم، او راعلی می گفتند . مردم او را کشتند» . پسر زیاد گفت: «نه، خدا او را کشت » . امام سجاد (علیه السلام) پاسخ او را می دهد . پسر زیاد تحقیر می شود و فریاد می زند: «او را بکشید!» زینب خود را در میان می اندازد، برادرزاده ها را در پناه می گیرد و بر ابن زیاد بانگ برمی آورد: «آنچه از خون ما ریختی، برای تو بس است . اگر می خواهی او را بکشی، مرا هم باید با او بکشی » . (انساب الاشراف، ج 3، ص 207)
با عاشورا درمی یابیم که چگونه زن الگو در پیچیده ترین صحنه ها و عرصه های معادلات و مناسبات اجتماعی می تواند حاضر باشد، حضوری انسان ساز و جامعه ساز; و نه با رویکردی انفعالی، بلکه زن عاشورا پاسدار صلابت انسانی و زنانگی خویش است و تربیت می کند و مدیریت می ورزد .
راست است که گل وجود آدمی خاک فقر است که با اشک آمیخته اند و در کوره رنج پخته اند .
منبع: بخشی از متن زن عاشورایی؛ مرکز اسلامی انگلیس
آفتاب که میتابد
پرنده که میخواند
و نسیم که می وزد
با خودم میگویم حتما حال شما خوب است که جهان این همه زیباست